toronto notes
ضمن عذرخواهی از همشون که واقعا برام امکانش نیست تک تک واسشون ارسال کنم یه سری رو تو group خودم گذاشتم و بقیه رو هم بزودی میتونید از همو جا دانلود کنید.فقط باید اینجا عضو بشین:
http://groups.yahoo.com/group/mohammadfarhang
ضمن عذرخواهی از همشون که واقعا برام امکانش نیست تک تک واسشون ارسال کنم یه سری رو تو group خودم گذاشتم و بقیه رو هم بزودی میتونید از همو جا دانلود کنید.فقط باید اینجا عضو بشین:
http://groups.yahoo.com/group/mohammadfarhang
يه روز يه کشيش به يه راهبه پيشنهاد مي کنه که با ماشين برسوندش به مقصدش… راهبه سوار ميشه و راه ميفتن… چند دقيقهء بعد راهبه پاهاش رو روي هم ميندازه و کشيش زير چشمي يه نگاهي به پاي راهبه ميندازه… راهبه ميگه: پدر روحاني ، روايت مقدس ۱۲۹ رو به خاطر بيار… کشيش قرمز ميشه و به جاده خيره ميشه… چند دقيقه بعد بازم شيطون وارد عمل ميشه و کشيش موقع عوض کردن دنده ، بازوش رو با پاي راهبه تماس ميده… راهبه باز ميگه: پدر روحاني! روايت مقدس ۱۲۹ رو به خاطر بيار!… کشيش زير لب يه فحش ميده و بيخيال ميشه و راهبه رو به مقصدش مي رسونه… بعد از اينکه کشيش به کليسا بر مي گرده سريع ميدوه و از توي کتاب روايت مقدس ۱۲۹ رو پيدا مي کنه و مي بينه که نوشته: «به پيش برو و عمل خود را پيگيري کن… کار خود را ادامه بده و بدان که به جلال و شادماني که مي خواهي مي رسي»!
نتيجهء اخلاقي اينکه اگه توي شغلت از اطلاعات شغلي خودت کاملا آگاه نباشي، فرصتهاي بزرگي رو از دست ميدي!